تفسیر نهج البلاغه علامه جوادی آملی (4) چگونگی استدلال امام علی(علیه السلام) در برابر عوام و خواص بر احق بودن خویش به خلافت |
||
حضرت آیت الله جوادی آملی:خطبه 197 نهجالبلاغه آن طوری که در این نهجالبلاغههای رایج آمده بیان نورانی حضرت امیر مؤمنان(سلام الله علیه) درباره احق بودن آن حضرت نسبت به خلافت است. وقتی سطح آگاهی مردم پایین بیاید حضرت ناچار است با ادله عرفی سخن بگوید بهترین توشه دنیا و آخرت تقواست؛ پرهیز از گناه و اطاعتِ دستور پروردگار توشه این راه است. در این راه همان طوری که رونده و مسلک یکی است, رونده و ذات یکی, آکل و ذات یکی و راکب و مرکوب یکی است. راه بیرونی نیست نظیر راه حرم, راه رسیدن به لقای رحمت حق, راه درونی است؛ یا عقاید است یا اخلاق است یا اعمال صالح است که از حوزه هویت ما بیرون نیست. انسان است و عقاید او و اخلاق او؛ اگر رکوب است در همین حوزه است اگر اکل و شرب است در همین حوزه است. به تعبیر جناب فردوسی: اگر بار خار است خود کشتهای???وگر پرنیان است خود رشتهای غزالی میگوید محصول نصایح چندین ساله مرا فردوسی در این بیت خلاصه کرده است. غرض آن است که آکل و مأکول، راکب و مرکوب [و] سالک و مسلک همگی در این حوزهاند لذا در سوره? مبارکه? «مائده» فرمود: ?یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ?[1] ـ این ?عَلَیْکُمْ? اسم فعل است ـ یعنی جانتان را رها نکنید؛ توشه میخواهید باید در جانتان باشد مرکب میخواهید باید در جانتان باشد مسلک میخواهید باید در جانتان باشد. شما جانتان را رها کردید بیرون حوزه جانتان شروع به ساخت و ساز کردید شروع به تهیه مأکول کردید شروع به تهیه ملبوس کردید! آنها که لباس شما نیست آنها که خوراک شما نیست آنها که مسکن شما نیست. اینکه برخی در قیامت برهنه محشور میشوند و بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد???بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود[2] همین است بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد???بسا اسیر که آنجا امیر خواهد بود[3] همین است. فرمودند آنکه مرکب شماست این اتومبیل نیست اینکه غذای شماست این نان و گوشت نیست اینکه راه شماست آن بیابان و خیابان نیست [بلکه] ?یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ?[4]؛ از جانتان جدا نباشید. چگونگی استدلال امام علی(علیه السلام) در برابر عوام و خواص بر احق بودن خویش به خلافت خطبه 197 نهجالبلاغه آن طوری که در این نهجالبلاغههای رایج آمده بیان نورانی حضرت امیر مؤمنان(سلام الله علیه) درباره احق بودن آن حضرت نسبت به خلافت است. وقتی سطح آگاهی مردم پایین بیاید حضرت ناچار است با ادله عرفی سخن بگوید و برای آنها استدلال کند؛ آنجا که با اوحدیّ از مخاطبان حرف میزند سخن از جریان «غدیر» است سخن از آیه «مباهله» است سخن از آیه «تطهیر» است سخن از آیه سوره «انسان» است و آیات دیگر؛ آنجا که یک انسان با افراد عادی سخن میگوید که برای او یک فاجعه و مصیبت است ناچار است در سطح آنها سخن بگوید و از ادله عرفی مدد بگیرد. ثبات امیر مؤمنان(علیه السلام) در راه خدا و رسول حق و مواسات آن حضرت با پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود مبارک حضرت امیر در این خطبه 197 فرمود: «و لقد عَلِمَ المُسْتَحْفَظونَ»؛ آنها که ذات اقدس الهی، حفظ دین را به آنها سپرده است و آنها را مسئول حفظ دین کرده است آنها صحابه خاصاند علمای مخصوصاند مؤمنان ویژهاند فرمود همه آنها میدانند که «اَنّی لم اَرُدَّ علی الله و لا علی رسوله ساعةً قَطُّ»؛ همه اینها میدانند که من یک لحظه در برابر امر خدا و پیامبر خلاف نکردم (همهشان میدانند) یعنی اینها آگاهاند که من معصومم (این درباره آن جمله اولی). بعد نسبت به فداکاری خویش فرمود: «و لقد واسَیْتُهُ» رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) را «بنفسی فی المواطن الّتی تَنکُصُ فیها الأبطال و تَتَأخَّرُ فیها الأقْدام»؛ آن جاهای حساس که همه پهلوانها پهلو خالی میکنند من آنجا حضور داشتم (نه جاهای عادی) آنجا که رجال نامآور جنگ صحنه را ترک میکنند من حضور داشتم آنجا که همه قدمها رو به فرار است و عقب, من پیشگام بودم؛ اینها را همهتان دیدید و میدانید. معنای «مساعدت»، «معاضدت» و «مواسات» این کارهای اخلاقی از این کارهای بدنی شکل میگیرد؛ این دست، اجزایی دارد و هر جزئی نامی دارد و کاری؛ از انامل تا زند یک حساب از مچ تا آرنج یک حساب از آرنج تا شانه یک حساب. از مچ تا شانه را میگویند «ساعد» و به کارهایی که با این بخش از دست انجام میگیرد نسبت به هم, میگویند «مساعدت» کردند یعنی ساعدها کنار هم آمدند؛ کارهایی که از آرنج تا دوش (که این محدوده را میگویند عضد) انجام میگیرد با هماهنگی دیگر, میگویند «معاضدت» کردند؛ کارهایی که با کل هویت انجام میگیرد در این بخشها با حفظ قرینه میگویند «مواسات» کردند. وجود مبارک حضرت امیر دارد که «و لقد واسَیْتُه بنفسی فی المواطنِ الّتی تَنکُصُ فیها الأبطالُ، و تتأخَّرُ فیها الأقدامُ». اعتراض خلیفه دوم به رسول اکرم در ماجرای صلح «حدیبیه» و توجیهات ابنابیالحدید ابنابیالحدید همه این صحنهها را شمرده بعد از او مرحوم ابنمیثم این صحنهها را شمرده چون در بسیاری از بخشهای ادبی و تاریخی ابنمیثم وامدار ابنابیالحدید است اما خب خطبههای نهجالبلاغه در حد ابنابیالحدید نیست گوشهای از آنها را ابنمیثم در توانی که دارد به زحمت میفهمد گرچه در حد او هم نیست؛ نهجالبلاغه که تلو قرآن است از کتابهای تفسیرنشده است. فرمود من در همه جاها مواسی حضرت رسول بودم [و] ابنابیالحدید همه این حرفها را شمرده. تفاوت این عالم شیعی با آن عالم سنی این است که ابنابیالحدید میگوید اینکه حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد: «لم اردّ علی الله و لا الی رسوله ساعةً قطّ» این ناظر به آن است که بعضیها پشت سر هم اعتراض میکردند, حالا در صدد توجیه اعتراضات آنهاست دیگر نمیگوید این بعض کیست [اما] ابنمیثم میگوید این همان دومی است. در جریان صلح «حدیبیه» که حضرت املا میکردند و آنها مینوشتند, این دومی اعتراض کرد که داری چه کار میکنی من اگر قدرت داشتم چنین کاری نمیکردم بعد اعتراض کرد به وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) گفت مگر شما نگفتید که خدا به ما وعده داده است که ?لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ?[5], ما هنوز وارد محدوده حرم نشدیم جلوی ما را گرفتند. اوّلی به او گفت که مگر وجود مبارک پیامبر به تو گفته ما امسال وارد میشویم صبر کن, خدا که تاریخ ننوشته که مصرفش گذشته باشد. با نون تأکید ثقیله و با لام فرمود: ?لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ?, بعد هم جریان فتح مکه پیش آمد همه رفتند, اولی به دومی گفت دیدی, بالأخره یا دیگران به او گفتند. این اعتراضها پشت سر هم بود حالا اینها دارند توجیه میکنند میگویند این اعتراضها سؤالهای استفهامی و استعلامی بود نظیر سؤالهای ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) نسبت به ذات اقدس الهی که ?لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی?[6] باشد! این حرفها هست. وجود مبارک حضرت امیر فرمود شما میدانید که من هرگز این حرفها را نداشتم من ایمان داشتم به وحی او؛ این حرفها حرفهای خود پیامبر نیست حرفهای ذات اقدس الهی است و پیامبر گوینده است و آنقدر بالا رفته است که در همه موارد لیاقت آن را پیدا کرده است که وحی را بیابد؛ تمام این حرفها الفاظش و حروفش از ذات اقدس الهی است بدون کم و کاست. حساسیت و توجه تاریخی مسلمانان درباره جزئیات قرآن، نشانگر صدور آن از سوی خدای سبحان این جمله را در پرانتز بیان کنیم: خدا غریق رحمت کند مرحوم سید حیدر آملی را که از عارفان بنام شیعه است و بعدش هم خدا غریق رحمت کند مرحوم فیض را! مرحوم فیض این مطلب را از سید حیدر آملی نقل میکند [که] مرحوم سید حیدر آملی فرمود این کتاب یعنی قرآن کریم یک کتاب عادی نیست، خب وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) احادیث قدسیه دارد احادیث روائیه دارد، هیچ کس نیامده است از صدر تا ساقه بیاید کلمات احادیث قدسیه حروفش را حرکاتش را تشدیدهایش را بشمارد اما برای قرآن حساب باز کردند [و] با نبود امکانات آن روز, عده زیادی آمدند تلاش و کوشش کردند که قرآن چند سوره دارد چند آیه دارد (اینها که مشخص است) چند جمله دارد چند کلمه دارد چند حرف دارد چند فتحه دارد چند ضمه دارد چند کسره دارد چند تشدید دارد ـ اینها را این بزرگوار که مربوط به هفتصد هشتصد سال قبل است و شاگرد فقهی مرحوم فخرالمحققین است فرمود ـ چنین کتابی است! تمام تلاش و کوشش را کردند ببینند قرآن چند فتحه دارد, خب اگر این کلام, کلام بشر بود که این همه تلاش و کوشش نمیکردند که, این همه احادیث قدسی پیامبر دارد احادیث روایی دارد [اما] آنها را که نیامدند تشدید و فتحه و ضمهاش را بشمارند. قرآن کریم، سخن خدای تعالی و نقل آن توسط رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این کتاب صدر و ساقهاش از منشئات ذات اقدس الهی است بدون کم و بدون زیاد [و] اگر هم ذات مقدس رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به جایی برسد که از آن به مقام فنا یاد میکنند [یعنی] به جایی برسد که شخصیتش به تعبیر آن سراینده «بیهشی خاصِگان اندر اخص»[7] بشود، وقتی به آنجا رسید کار او استماع محض است؛ مقام فنا یعنی حرف را آن باقی میزند نه فانی. در مقام اتحاد که منطقه اول، ممنوع است، منطقه دوم، محال است و منطقه سوم، ممکن است، در منطقه سوم که منطقه فعل است حرف را آن باقی میزند نه فانی؛ حرف را خدا میزند نه بنده? خدا. اگر مقام فناست و اگر مقام ?فَأَوْحی إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحی?[8] است، او فقط گوش است و گوش است و گوش است و گوش! اگر کسی به آنجا رسید فقط باید گوش بدهد [و] اگر پایین است که خب حرف او حرف اوست [و] حرف خدا حرف خداست (این پرانتز بسته). غرض این است که این کتابی که جهان در خدمت این کتاب است این تشدیدهای آن این فتحههای آن این ضمههای آن جزء منشئات ذات اقدس الهی است. ماهیت کلام الهی و «سمیع» و «بصیر» بودن خداوند این بیان نورانی حضرت امیر هم مکرر مطرح شد دیگران فرمودند از جای دیگر شنیدید که کلام خدا فعل خداست[9]؛ فرمود خدا که حرف میزند با دهان که سخن نمیگوید با لفظ که سخن نمیگوید [بلکه] این کلمات را ایجاد میکند. خدا که سمیع است مگر با سطح گوش و سطح صماخ میشنود؟! خدا که بصیر است مگر ـ معاذ الله ـ با حدقه و زجاجیه و شبکه چشم میبیند؟! او عالم به مبصَرات است عالم به مسموعات است موجِد الفاظ است. وجود مبارک حضرت امیر دارد که من همه اینها را باور دارم [و] وقتی وجود مبارک پیامبر چیزی را گفت من میگویم سمعاً و طاعتاً. حمایت ویژه امیرمؤمنان از رسول اکرم در جنگ احد و «مواسات» خواندن آن توسط جبرئیل این سبک قصه تاریخی را قدم به قدم جناب ابنابیالحدید بازگو کرده که در جریان جنگ احد وجود مبارک رسول گرامی به امیر(علیهما السلام) فرمود: «یا علی اکفنی»؛ برو دفاع کن، رفت دفاع کرد ـ در جنگ احد خب میدانید خیلیها فرار کردند ـ جبرئیل گفت یا رسول خدا «ان هذه المواساة» وجود مبارک پیامبر فرمود: «هو منی و انا منه»[10]. اینکه وجود مبارک حضرت امیر دارد «و لقد واسیته» این کلام دوم است نه کلام اول, اول جبرئیل از طرف ذات اقدس الهی گفت و وجود مبارک رسول گرامی امضا کرد بعد اینجا حضرت فرمود: «و لقد واسیْتهُ بنفسی فی المواطن الّتی تنکُصُ فیها الأبطال و تتأخّر فیها الأقدام». جان دادن رسول اکرم در آغوش امیر مؤمنان و غسل دادن پیکر مطهر آن حضرت توسط امام علی(علیهما السلام) بعد هم فرمود که: «و لقد قبض رسول اللّه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و انّ رأسَه لَعَلَی صدْری»؛ سر مطهر حضرت در هنگام رحلت روی سینه من بود, «و لقد سالَت نفسُه فی کفّی فَأمْرَرْتُها علی وجهی و لقد وُلّیت غسلَه»؛ غسل آن حضرت را من تنها متولی شدم که انجام بدهم. مَجاز شمردن برخی از آیات و روایات در اثر سطحی اندیشی بعد از این «فضجّت الدّار و الأفنیة»؛ ما اگر شاهدی داشته باشیم خب حمل بر مَجاز میکنیم، اینها میگویند خانه و فِنای خانه و سطح دار پر از ضجه شد یعنی اهل خانه! آنها [یعنی اهل معرفت] میگویند «خویش را تأویل کن نی, ذکر را»[11]. خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) را! بارها میفرمود چه کسی گفت این ?وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ?[12] مجاز است، تو اگر اهل سؤال باشی او جواب میدهد چون تو اهل سؤال نیستی میگویی «اهل» در تقدیر است و مضاف محذوف است [و این است که] «و اسئل اهل القریة»! تو نمیتوانی از در و دیوار سؤال بکنی. در جریان ?فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ?[13] هم بشرح ایضاً [همچنین]؛ گفتند اِسناد اراده به دیوار مَجاز است! خب تو نمیبینی تو درک نمیکنی نه اینکه او درک نکند، چرا جهل خود را بر جدار تحمیل میکنی! «خویش را تأویل کن نی ذکر را». این شش طایفه ـ شش طایفه یعنی شش طایفه ـ از آیات قرآن کریم است که همهاش را حمل بر مَجاز میکنند: آیات تسبیح آیات تحمید آیات اسلام آیات سجده آیات طوع، همه را میگویند مَجاز است! میگویند: ?یُسَبِّحُ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ?[14] مَجاز است ?أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ?[15] مَجاز است ?انْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ?[16] مَجاز است! به تعبیر مرحوم میرداماد(رضوان الله علیه) چه چیزش مَجاز است؛ [در] آن [ماجرای] تسبیح سنگریزه در دست اباجهل، معجزه حضرت این نبود که سنگریزه را گویا کند معجزه حضرت این بود که پرده غفلت را از گوش اباجهل بردارد وگرنه اینها تسبیحگوی اویند. اگر آن بزرگوار گفته است تسبیحگوی او نه فرشته است و انسان و فلان بلکه هر ورقی که در روزگار باشد و امثال ذلک, از همین جاست. هم مرحوم شیخ طوسی از ما [شیعیان] نقل کرد و هم جناب زمخشری از آنها [یعنی اهل سنّت] نقل کرد که وجود مبارک حضرت میفرماید که سنگی بود در زمان جاهلیت که هر وقت من را میدید سلام میکرد: «کان یُسلّم علیَّ قبلَ اَنْ ابعث انی لأعْرِفُه الآن»[17]؛ الآن هم من آن سنگ را میشناسم. اینها مَجاز نیست؛ اینها [یعنی اشیاء] هم در قیامت شهادت میدهند این در و دیوار شهادت میدهند. قیامت ظرف ادای شهادت است خب اگر اینها در ظرفِ تحمل، عالِم و آگاه نباشند که چه کسی آمده نماز خوانده چه کسی نیامده خب چطور میتوانند شهادت بدهند؟! اینها مَجاز است؟! مسجد شهادت میدهد مسجد شکایت میکند آن زمان و زمینی که انسان اطاعت کرده یا معصیت کرده شهادت میدهند یا شکایت میکنند [آیا مَجاز است]؟! خب قیامت که ظرف ادای شهادت است اگر خدای سبحان اینها را در قیامت عالِم بکند، خب آنجا هم که یوم الاحتجاج است متهم به خدا عرض میکند که تو به او گفتی، اینکه نمیداند که، حجت وقتی است که شاهد در ظرفِ تحملِ حادثه، حضور عالمانه داشته باشد؛ خب اگر این زمین نفهمد چه کسی آمده و چه کسی رفته این چطور میتواند شهادت بدهد؟! اینها همهاش مَجاز است؟! یکی و دو تا و صد تا نیست؛ شکایت اینها شهادت اینها امثال ذلک. نالیدن در و دیوار در فقدان رسول اکرم و رفت و آمد ملائکه هنگام غسل بدن مطهر و نماز بر آن وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در این صحنهها فرمود من اینجا بودم [و] در و دیوار ناله کردند: «فضجّت الدّار و الأفنیة» [و] سر و صدای ملائکه را من میشنیدم: «ما فارَقَتْ سَمعی هَینمةٌ منهم»؛ فرشتهها تا دفن حضرت یا پایان غسل حضرت مرتب رفت و آمد میکردند [و] صدای رفت و آمد فرشتهها بود [و صدای] تسبیح فرشتهها و نماز گزاردن فرشتهها به پیکر مطهر آن حضرت از گوش من جدا نمیشد. «ما فارَقَت سَمعی هَینمةٌ منهم»؛ یک عده میرفتند یک عده دیگر میآمدند عدهای میرفتند عدهای میآمدند. دلیلی بر عدم حقانیت ماجرای «سقیفه» خب آن نمازهای رسمی حضرت, بعد از آن جریان سقیفه بود, هنوز آن بدن مطهر دفن نشده بود که سقیفه تشکیل شد. خود آنها حالا گرفتار این معما شدند [که] خب اگر سقیفه, سقیفه? حق است و اگر منتخَب شما خلیفه رسولالله است خب او باید بیاید بر این بدن نماز بخواند, چه کسی برای این بدن نماز خواند؟ هر یک فُرادا آمدند خواندند! یک بازار آشفتهای محصول سقیفه شد! خب اگر واقعاً او خلیفه رسولالله شد و امام المسلمین شد او باید نماز بخواند. وجود مبارک حضرت امیر که جداگانه نماز خواند [و] حسنین(سلام الله علیهما) هم آنجا حضور داشتند, دیگران تا مدتی میآمدند نماز میخواندند و نمازهای رسمی که دیگران آمده بودند و خوانده بودند بعد از جریان سقیفه بود یعنی بعد از رأی دادن به کسی! ضرورت پایان اختلافات و آشکار شدن حقایق، یکی ار دلایل قطعی بودن وقوع قیامت یکی از بهترین ادله قیامت این است که بالأخره روزی باید باشد این اختلافات حل بشود یا نه [و] حق روشن بشود یا نه؟ اینکه میگوییم: ?رَبَّنا إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ?[18], این ?لا رَیْبَ فیهِ? سه چهار معنا دارد درباره معاد: یکی اینکه معاد ضروری الوقوع است یکی اینکه آن روز ظرفِ شک نیست [و] هیچ شک در آنجا نیست, چون هر شیئی بحقیقته آنجا معلوم است؛ آن روز نه متعلَّق شک است و نه ظرف شک. تأکید امیر المؤمنین(علیه السلام) بر حقانیت خویش و گمراهی مخالفان وجود مبارک حضرت امیر فرمود این حالت را که دیدید, پس «فمن ذا احقّ به مِنّی حَیّاً وَ میِّتاً»؛ آن حضرت وقتی زنده بود من اولی? بودم به آن حضرت، وقتی رحلت کرد من اولی? هستم به آن حضرت، آن وقت «فوالذی لا اله الا هو إنّی لَعَلَی جادّةِ الحقّ و إنّهم لَعَلَی مَزَلَّةِ الباطل»؛ اینها در لغزشگاه باطلاند و قسم به خدا من در جاده حقام. این ?جُدَدٌ?[19] که در قرآن در سوره? مبارکه? «فاطر» است همین است؛ این «جاده» اصلش عربی است؛ «الیمین و الشمال مَضَّلةٌ و الطریق الوسطی هی الجادة»[20]، لذا حضرت درباره راه خودش و مسلک خودش تعبیر به جاده فرمود درباره آنها تعبیر به جاده نکرد تعبیر به «مزلّة» کرد یعنی لغزشگاه: به خدا قسم «إنّی لَعَلَی جادّة الحقّ و إنّهم لَعَلْی مَزَلَّةِ الباطل». توصیه امیر مؤمنان(علیه السلام) به بصیر بودن و صداقت در جهاد با دشمن فرمود عالمانه و آگاهانه جهادتان را ادامه بدهید و بصیرانه راهتان را تشخیص بدهید مبارزهتان را ادامه بدهید مجاهد نستوه باشید [که حضرت] راه جهاد را آنجا ذکر کرده است. در پایان فرمود: «أقول ما تسمعون»؛ شما میشنوید، «و أستغفر اللّه لی و لکم» که پایان این خطبه 197 است |
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت الله مصباح یزدی، رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در همایش ملی " امام خمینی(ره) و تعلیم و تربیت اسلامی " با اشاره به اینکه بررسی موضوع همایش به چند شکل و در چند مرحله، قابل انجام است، ادامه داد: اولین کار این است که فرمایشات امام (ره) در تعلیم و تربیت اسلامی اعم از سخنرانی ها، نوشته جات و کتاب هایشان مورد بررسی قرار بگیرد و تنظیم و مدون شود که این فعالیت در واقع توصیفی از نظریات حضرت امام خمینی(ره) در زمینه تعلیم و تربیت است.
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی ادامه داد: در مرحله دوم می تواند نوعی ارزشیابی و قضاوت نیز انجام بگیرد و بین نظریات ایشان و دیگران تحقیقی تطبیقی صورت بگیرد و برتری نظرات ایشان تبیین و اثبات شود.
وی ادامه داد: برداشت دیگری که می توان از عنوان این همایش داشت این است که سیره تعلیم و تربیتی ایشان به عنوان یک مربی در نظر گرفته شود و استفاده ایشان از منابع اسلامی مورد بررسی قرار بگیرد و اگر مفهوم تربیت ، شامل خودسازی و خودپروری نیز دانسته شود، بررسی شود که امام(ره) چگونه خودسازی کردند، خانواده خود را چگونه تربیت کردند، تأثیرات تربیتی ایشان در بین دوستان و جامعه و بالاخره در جهان چه بوده است.
علامه مصباح یزدی در تبیین ویژگی ها و امتیازات نظرات امام(ره) در بحث تعلیم و تربیت در مقایسه با دیگر صاحب نظران، به بحث عزلت و گوشه نشینی برای رسیدن به قرب الهی اشاره کرد و گفت: اصولا تعلیم و تربیت برای فعلیت بخشیدن و شکوفا کردن استعدادهای بالقوه و نهفته در درون انسان است که عالی ترین شکل آن با عنوان تربیت عرفانی برای سیر و سلوک عرفانی معرفی می شود و افرادی عزلت و خلوت گزیدن را از ارکان و ابزارهای سیر و سلکوک و رسیدن به تکامل انسانی می دانند.
وی گفت: اگر بخواهیم معنای صحیحی از این گوشه نشینی ارائه دهیم، این است که انسان نباید با کسانی که اهل گناه و اهل لهو هستند، معاشرت داشته باشد تا سبب جلوگیری از تکامل معنوی وی نشوند.
این استاد اخلاق حوزه علمیه با اشاره به اینکه برخی از بزرگان نیز این شیوه را نپسندیده و حتی آن را مخل تربیت کامل و خودسازی می دانند، ادامه داد: نظر حضرت امام خمینی(ره) در خصوص عدم خلوت گزینی و عزلت واضح تر از آن است که نیاز به تبیین داشته باشد، اما با مقایسه و ارزیابی بهتر روشن میشود که کدام یک برتر است.
علامه مصباح یزدی به تبیین دلیل برخی صاحب نظران برای لزوم کناره گیری از اجتماع پرداخت و گفت: سیر و سلوک برای این است که انسان به قرب الهی و شهود برسد و برای رسیدن به این علم حضوری، تمرکز لازم است، چرا که با تمرکز ، حالات روانی انسان قوی تر می شود ولی با حضور در اجتماع و معاشرت با دیگران از این تمرکز کاسته می شود و لذا مانع دست?یابی به این شهود و علم حصولی می شود.
وی با اشاره به اینکه انزوا طلبی در دستورکار امام(ره) قرار نداشته است، ادامه داد: به دو روش می توان نظر امام(ره) را برتر از سایرین دانست، که روش اول روش تعبدی است، یعنی به سیره پیامبر و ائمه(ع) رجوع شود که نتیجه آن موافق نبودن سیره آنها با عزلت گزینی است، چرا که ایشان حضور فعالی در عرصه های اجتماعی داشتند وهرگز شاگردان خود را به خلوت گزینی دعوت نکردند و اگر ائمه(ع) گوشه نشین بودند و فقط به ذکر گفتن می پرداختند، حاکمان جور به آزار و اذیت و مخالفت با آنها نمی پرداختند و آنها را به شهادت نمی رساندند، بلکه به خاطر حضور آنها در عرصه های اجتماعی بود که حکام ظالم احساس خطر می کردند و آنها را مورد آزار قرار می دادند.
علامه مصباح یزدی در خصوص روایاتی که در رابطه با سفارش به عزلت و گرسنگی و مانند آنها برای رسیدن به قرب خدا وارد شده است، خاطر نشان کرد: این روایات در واقع برای کنترل افراط هاست، چرا که انسان طبق غرائز حیوانی حد و مرزی برای سخن گفتن، خوردن و لذت بردن نمی شناسد و معمولا در این راه ، افراط می کنند و این روایات در واقع ناظر به عدم افراط در معاشرت و خوردن و سایر غرایز است.
وی ادامه داد: به روش دیگری نیز می توان جواب داد وآن این که، بدون شک قرب الهی و شهود اسماء و صفات الهی، کمال بزرگی برای مخلوق است، اما هدف آفرینش خداوند متعال از انسان تنها این مورد نبوده است، چرا که خداوند مخلوقاتی دارد که کارشان همین است و ما آنها را با عنوان فرشتگان می شناسیم و طبق روایات تعداد آنها نیز بسیار زیاد است، بلکه خداوند انسان را خلق کرد تا خلیفه وی باشد و همه تجلیات الهی را درک کند، نه اینکه تنها تلاش خود را در یک جهت متمرکز کند.
رئیس موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) افزود: هرچند انسان می تواند با عزلت نشینی تمرکز خود را بیشتر کند و در این جهت رشد کند و این کار برای کسی که حتی ایمان به خدا ندارد، نیز ممکن است، اما این هنر انسان و هدف خلقت انسان نیست، بلکه هنر انسان اینست که مظهر اسماء و صفات الهی بشود و در همه جهات مجلای کمال الهی باشد.
وی با بیان مثال هایی ادامه داد: هرچند انسان باید چشمش را کنترل کند و همین کنترل چشم آثار عظیمی در پی دارد، اما باید توجه داشت که انسان فقط چشم نیست، بلکه گوش، دست، پا، مغز و دل هم دارد، و باید در همه این اعضا و جوارح خدا را بندگی کند و در همه آنها جلوه الهی داشته باشد و کسی که با عزلت قصد انس با خدا و رسیدن به کمال را داشته باشد، در واقع فقط به یک جهت از جهات و نعمت های مختلفی که خدا به او داده توجه کرده است.
آیت الله مصباح با اشاره به اینکه انبیاء نیز برای رساندن انسان ها به تکامل در همه زمینه ها آمده اند، خاطر نشان کرد: طبعا رسیدن به این مقام در همه جهات بسیار دشوارتر است تا کسی که بخواهد در یک جهت متمرکز شود و پیشرفت کند، بلکه می توان گفت: وجه تمایز انسان از دیگر مخلوقات، جامعیت وی نسبت به کمالات و مظهریت او نسبت به همه صفات الهی است.
وی با اشاره به اینکه رسیدن به کمال انسانی و انسان کامل شدن در گرو عمل به دستورات الهی است، ادامه داد: قسمت اعظم این دستورات مربوط به مسائل اجتماعی است و گاهی انسان برای اطاعت امر الهی باید از مال، جان، فرزند، آبرو و حیثیت خود بگذرد و مسلما این چنین شدن دشوارتر از عزلت گزینی و ذکر گفتن است.
استاد اخلاق حوزه علمیه با اشاره به نمونه هایی از زندگی امام خمینی(ره) ، وی را تسلیم محض اراده الهی خواند و گفت: امام (ره) برای ادای وظیفه هیچ حد و مرزی را نمی شناخت و از ابتدای حرکتش در مسیر بندگی خدا قرار گرفت و تا آخرین لحظه عمرش ذره ای از این مسیر منحرف نشد و امثال بنده هرگز نخواهند توانست مثل ایشان شوند، همانگونه که ایشان مثل حضرت علی(ع) نبود، اما در بین انسان های عادی شبیه ترین انسان ها به علی(ع) بود و ما باید سعی کنیم شبیه ترین انسان ها به امام(ره) شویم.
گفتنی است، همایش ملی " امام خمینی(ره) و تعلیم و تربیت اسلامی" روز 25 اردیبهشت ماه در تالار شیخ مفید دانشگاه قم برگزار شد.
عناوین یادداشتهای وبلاگ