سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + رهبر انقلاب افزودند: سردمداران آمریکا و غیر آمریکا مدام از مخالفت مردم ایران با نظام و اسلام دم میزنند، آنها ظاهرا ملت ایران را جزو مردم ایران نمی دانند و یک موجود موهوم را، مردم ایران تصور میکنند، اما مردم، همین هایی هستند که در چند روز اخیر، حماسه آفریدند و نشان دادند که دشمن دروغ میگوید و مغرضانه قضاوت میکند.

1 2 >

 کعبه یا بیت العتیق بنایی در میان مسجدالحرام در شهر مکه و کشور عربستان واقع است که مقدس‌ترین مکان دین مبین اسلام محسوب محسوب شده، قبله‌گاه عاشقان و شیفتگان معبود است .


ساختار کعبه
کعبه بنایی مکعبی شکل است که از سنگهای سیاه و سخت است . این سنگها که از سال 1040 قمری تا به امروز بر جای مانده، از کوه های مکه به ویژه جبل الکعبه در محله شُبَیکه گرفته شده است.


سنگها اندازه های مختلف دارند به طوری که بزرگترین آنها با طول و عرض و ارتفاع 190، 50 و 28 سانتیمتر و کوچکترین آنها با طول و عرض 50 و 40 سانتیمتر است.


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

    
  اذان صبح
  طلوع خورشید
  اذان ظهر
  غروب خورشید
  اذان مغرب
اوقات به افق :    

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

پرتوى از سیره و سیماى محمد صلى الله علیه و آله و سلم

حضرت محمـد (ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف, در مکه به دنیا آمد. پیـش از ولادت, پدرش عبـدالله در گذشته بـود, محمد (ص) شـش سال داشت که مـادرش آمنه را نیز از دست داد. او تـا هشت سـالگـى زیـر سـرپـرستـى جــدش عبـدالمطلب بـود و پـس از مـرگ جـدش در خـانه عمـویـش ابـوطـالب سکنـا گزیـد.
رفتار و کردار او در خانه ابوطالب,نظر همگان را به سوى خود جلب کرد و دیرى نگذشت که مهرش در دلها جاى گرفت .
او برخلاف کودکان همسالش که موهایى ژولیده و چشمانى آلوده داشتـند, مانـنـد بزرگسالان موهایش رامرتب مـى کــرد و ســر و صــورت خــود را تمیز نگه مى داشت .
او بـه چیـزهـاى خـوراکـى هـرگـز حـریـص نبود, کودکان همسالـش , چنان که رسـم اطفال است, با دستپاچگى و شتابزدگـى غذا مى خـوردند و گاهى لقمه از دست یکدیگر مى ربـودند, ولـى او به غذاى اندک اکتفا و از حرص ورزى در غذا خـوددارى مى کرد.
در همه احـوال , متانت بیش از حد سـن و سال خویـش از خـود نشان مـى داد. بعضـى روزها همیـن که از خـواب بر مى خاست , به سر چاه زمزم مى رفت و از آب آن جرعه اى چند مى نـوشید و چـون به وقت چاشت به صرف غذاى دعوتـش مى نمـودند مى گفت : احساس گرسنگى نمى کنـم . او نه در کـودکـى و نه در بزرگسالـى , هیچ گاه از گرسنگـى و تشنگى سخـن به زبان نمىآورد. عموى مهربانـش ابوطالب او را همیشه در کنار بستر خـود مـى خـوابانید . همـو گـویـد: مـن هـرگز کلمه اى دروغ از او نشنیـدم و کار ناشایسته و خنده بیجا از او نـدیدم . او به بازیچه هاى کـودکان رغبت نمـى کرد و گوشه گیرى و تنهایى را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بـود . (1) آن حضرت در سیزده سالگى , ابوطالب را در سفر شام, همراهى کرد, در همیـن سفر بود که شخصیت عظــمت , بزرگوارى و امانتـدارى خـود را نشان داد. بیست و پنج سال داشت که با خـدیجه دختـر خـویلـد ازواج کرد, محمـد (ص) در میان مردم مکه به امانتـدارى و صداقت مشهور گشت تا آنجا که همه, او را محمد امین مى خـواندند. در همیـن سـن و سال بـود که با نصب حجرالاسـود و جلـوگیرى از فتنه و آشـوب قبایلـى, کاردانى و تدبیر خویش را ثابت کرد و با شرکت در انجمـن جـوانمردان مکه ( حلف الفضلول) انساندوستـى خـود را به اثبات رسانـد. پاکـى و درستکارى و پـرهیز از شرک و بت پرستى و بـى اعتنایى به مظاهر دنیـوى و اندیشیدن در نظام آفرینـش , او را کاملا از دیگران متمایز ساخته بود.
آن حضـرت در چهل سالگى به پیامبرى برانگیخته شد و دعوتش تا سه سال مخفیانه بـود. پـس از این مـدت, به حکـم آیه ( و انذر عشیرتک الاقربیـن )(2);یعنـى : (خـویشاونـدان نزدیک خـود را هشـدار ده) , رسالت خـویـش را آشکار ساخت و از بستگان خـود آغاز کرد و سپـس دعوت به تـوحید و پرهیز از شرک و بت پرستى را به گوش مردم رساند. از همیـن جا بود که سران قریش, مخالفت با او را آغاز کردند و به آزار آن حضرت پـرداختنـد, حضـرت محمد(ص) در مـدت سیزده سال در مکه, با همه آزارها و شکنجه هاى سـرمایه داران مشـرک مکه و همـدستان آنان, مقاومت کـرد و از مواضع الهى خویـش هرگز عقب نشینى ننمود. پس از سیزده سال تبلیغ در مکه, ناچار به هجرت شد. پـس از هجرت به مدینه زمینه نسبتا مناسبى براى تبلیغ اسلام فراهـم شـد, هر چنـد که در طـى ایـن ده سال نیز کفار, مشرکان, منافقان و قبایل یهود, مزاحمتهاى بسیارى براى او ایجاد کردند. در سال دهـم هجرت, پس از انجام مراسـم حج و ترک مکه و ابلاغ امامت علـى بـن ابـى طالب (ع) در غدیر خـم و اتمام رسالت بزرگ خـویـش, در بیست و هشت صفـر سـال یـازدهـم هجـرى رحلت فـرمود.

اخلاق و سیره پیامبـر اکرم (ص)

رســول اکرم (ص) کــاملتـریــن انسان و بـزرگ و سـالارتمام پیـامبـران است. در عظــمت آن حـضـرت همـیـن بـس کـه خـداونـد متـــعـال در قــرآن مـجـیـد او را با تعبیر (یا ایها الرسـول) و (یا ایها النبى) مورد خطاب قرار مى دهد و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرفى مى نماید: (لقد کان لکـم فى رسول الله اسـوه حسنه)(3) ; در (سیره و سخـن ) پیامبر خدا براى شما الگوى نیکـویى است. ) او به حق داراى اخلاقى کامل و جامع تمام فضایل و کمالات انسانى بود. خدایش او را چنیـن مى ستاید: (انک لعلى خلق عظیم)(4) ; ( اى پیامبر تو داراى بهترین اخلاق هستى.) (و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا مـن حولک) (5); (اگر تند خو و سخت دل مى بودى مردم از اطرافت پراکنده مى شدند.) از ایـن رو , یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام , اخلاق نیکو و برخورد متیـن و ملایم آن حضرت با مردم بود. در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتـش را به بطالت بگذراند. در مقام نیایـش همیشه مى گفت: (خدایا از بیکارگـى و تنبلـى و زبـونى به تـو پناه مـى بـرم.) و مسلمانان را به کار کـردن تحـریض مـى نمـود. او همیشه جانب عدل و انصاف رارعایت مى کرد و در تجارت به دروغ و تـدلیس متـوسل نمـى شد و هیچگاه در معامله سخت گیرى نمى کرد و با کسى مجادله و لجالت نمى نمود و کارخود را به گردن دیگـرى نمـى انـداخت. او صـدق گفتار و اداى امانت را قـوام زنـدگـى مـى دانست و مى فرمود: ایـن دو در همه تعالیـم پیغمبران تاکید و تایــید شده است در نظر او همه افـراد جامعه, مـوظف به مقاومت در بـرابـر ستمکاران هستنـد و نبایـد نقـش تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم, یارى نما, اصحاب گفتند: معنى یارى کردن مظلوم را دانستیم , ولى ظالـم را چگونه یارى کنیـم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند به کسى ستـم کند.(6) خواننده گرامى از آنجا که ما در روزگار تباهـى اخلاق و غلبه شهوات و آفات به سر مـى بـریـم,مناسب است که در اینجاسیماى صمیمـى پیامبران الهى را عمـوما وچهره تابناک حقیقت انسانـى محمد پیامبر اسلام را خصـوصا در تابلـوى تاریخـى مستند و شکـوهمنـدى بیابیـم که به حق در عصر ما برتریـن تصویر انسانى نزدیک به حقیقت از آن حضرات است . منشور سه بعدى تاریخ, سه چهره را نشـان مـى دهـد: قیصـران , فیلسـوفـان و پیـامبران.
پیامبران( سیمایـى دوست داشتنى دارند,در رفتار شان صـداقت و صمیمیت بیشتر از ابهت و قدرت پیداست, از پیشانیشان پرتـو مرمـوزى که چشمها را خیره مـى دارد ساطع است, پرتـویى که همچون (لبخند سپیده دم) محسوس است اما همچـون راز غیب مجهول, ساده ترین نگاهها آن را به سادگـى مى بینند اما پیچیده تریـن نبـوغها به دشـوارى مـى تـوانند یافت. روحهایى که در برابر زیبایـى و معنا و راز حساسنـد, گرما و روشنایى و رمز شگفت آن را همچـون گرماى یک ( عشق) برق یک (امید) و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حـس مى کنند و آن را در پرتـو مرمـوز سیمایشان, راز پـرجذبه نگاهشان و طنیـن دامنگستـر آوایشان, عطر مستـى بخـش انـدیشه شان , راه رفتنشان , نشستنشان, سخنشان, سکـوتشان و زندگـى کردنشان مى بینند, مـى یابنـد و لمـس مى کنند. و به روانى و شگفتـى , (الهام) در درونشان جریان مـى یابد و از آن پر, سرشار و لبریز مى شـوند.
و ایــن اســت کـــه هرگـاه بـر بلنـدى قلــه تاریــخ بــرآییــم انسانها را همیشه و همه جا در پـى ایـن چهره هاى ساده اما شگفت مـى بینیـم که (عاشقانه چشـم به آنان دوخته اند,) (7) ابراهیـم, نـوح , مـوسى و عیسـى, پیامبران بزرگ تـاریخ ایـن چنیـن بـوده انـد, امــا محمـد(ص) که خـاتـم الانبیاست چگـونه است؟ ( در برابر کسانى که با وى به مشاجره برمـى خاستند وى تنها به خـواندن آیاتـى از قرآن اکتفا مى کرد و یا عقیده خـویـش را با سبکى ساده و طبیعى بیان مى کرد و به جدل نمى پرداخت. زندگى اش, پارسایان و زاهدان را به یاد مىآورد . گرسنگـى را بسیار دوست مى داشت و شکیباییـش را بر آن مـىآزمـود. گاه خـود را چنـدان گرسنه مى داشت که بر شکمـش سنگ مى بست تا آزار آن را اندکى تخفیف دهد. در برابر کسانى که او را مىآزردنـد چنان گذشت مى کرد و بـدى را به مهر پاسخ مـى داد که آنان را شرمنده مى ساخت. هر روز از کنار کـوچه اى که مـى گذشت, یهودىیـى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر سرش مى ریخت و او بـى آنکه خشمگیـن شـود, به آرامى رد مـى شـد و گوشه اى مى ایستاد و پـس از پاک کردن سرو رو و لباسـش به راه مى افتاد. روز دیگر با آنکه مى دانست باز ایـن کار تکرار خواهد شـد مسیر خـود را عوض نمـى کرد. یک روز که از آنجا مـى گذشت با کمال تعجب از طشت خاکستر خبرى نشـد محمـد با لبخند بزرگـوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامـد گفتنـد: بیمار است. گفت: باید به عیادتش رفت. بیمار در چهره محمد که به عیادتـش آمده بـود چنان صمیمیت و محبت صادقانه اى احساس کرد که گـویـى سالها است با وى سابقه دیریـن دوستـى و آشنایى دارد. مرد یهودى در برابر چنیـن چشمه زلال جـوشانى از صفا و مهربانـى و خیر , یکباره احساس کرد که روحـش شسته شد و لکه هاى شـوم بد پسندى و آزارپرستى و میل به کجـى و خیـانت از ضمیـرش پـاک گـردیـــــــد.
چنان متـواضع بـود که عرب خـودخواه و مغرور و متکبر را به اعجاب وامى داشت. زندگـى اش, رفتارش و خصـوصیات اخلاقـى اش محبت , قـدرت, خلـوص, استقامت و بلنـدى اندیشه و زیبایى روح را الهام مى داد. سادگـى رفتارش و نرمخـویى و فروتنى اش از صلابت شخصیت و جذبه معنویتـش نمى کاست . هر دلى در برابرش به خضـوع مى نشست و هر غرورى از شکستـن در پاى عظمت زیبا و خـوب او سیراب مى شد. در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بـود. )(8)

صفات و ویژگیهاى پیامبـر اکـرم (ص)

از آشکارترین صفات رسول خدا(ص) این بود که غرور پیروزى او را نمى گـرفت , چنان که در بازگشت از نبرد بـدر و فتح مکــه نشــان داد, ونیز از شکست نا امید نمـى شد, هــمان طـور که شکست احـــد بــر وى تاثـیرنـداشت , بلکه پـس از آن به سـرعت بـــراى جنــگ ( حمـــرأالاسد) آماده شد و نیز نقض پیمان بنى قریظه و پیـــوستـن آنـان بــه سپــاه احــزاب بــرروحیه او تــاثیـر نگذاشت, بلکه او را ثــابت قــدم گـــردانیـــد. از صــفــات دیگـــر اواحتیاط و پرهیز بود که نیروى دشمــن را بــدیـن وسیــلــه ارزیابــى کرده, براى مقابله با او به تهیه ابزارو تجـهیــزات دست مــى زد. حتـــى هنگام اقامه نماز نیز احتیاط رااز دست نمـى داد, بلــکه مراقــب و هـــوشیار بـود. صفت دیگر او نرمى و همراه با صلابت بود که در شرایط متغیر جنگـى از آن بـرخـوردار بـود و به سبب سرعت تغییر ایـن شرایط دستـورها و احکام جـدیدى صادر مـى کرد. سرعت در فرماندهـى نزد او , براى مقابله با مسائل جدى , شرطى اساسـى بـود و به تمرکز فرماندهى, تـوجه و تأکید فـراوان داشت. بـا یاران و قـوم خـود رفتارى مبتنـى بـر جذب واصلاح داشت و روح اعتماد و آرامـش را در میان آنها تقـویت مى کرد. به کـوچک رحـم مى کرد, بزرگ را گرامى مى داشت, یتیـم را خشنـود کرده و پناه مى داد , به فقیران و مسکینان نیکى و احسان مى کرد, حتى به حیـوانان هـم ترحـم مى نمـود و از آزار آنها نهى مى کرد. از مهمترین نمونه هاى انسانیت رسـول خدا(ص) ایـن بـود که آن حضرت نیروهایى را که براى سرایا و جنگ با دشمـن اعزام مـى کرد به دوستـى و مـدارا با مردم و عدم یورش و شبیخون علیه ایشان وصیت و سفارش مى فرمود. او بیشتر دوست داشت دشمـن را به سوى صلح منقاد کند, نه ایـن که مردان ایشان را بکشد. آن حضرت سفارش مى کرد تا پیر مردان کـودکان و زنان را نکشند و بـدن مقتـول را شکنجه و مثله نکنند.
وقتى قریـش به او پناه آوردند, محاصره اقتصادى آنان را لغو با تقاضاى ایشان , براى تهیه گندم, از یمـن, موافقت فرمـود. او به صلح کامل در جهان دعوت مـى کرد واز جنگ , جز به هنگام ضـرورت و ناچـارى , پـرهیز داشت. نامه هایـى که به سـوى پادشاهان مى فرستاد به سلام و صلح , آراسته و مزیـن بـود و آن را براى آغاز کلام در دیـدار بیـن فـرزنـدان آدم قـرار داده بــود.
پیامبر اکرم(ص) در جنگها بیـش از یک فرمانده تعیین مى کرد, ضوابطى دقیق براى فرمانـدهـى لشکر و تقـویت آن قرار مى داد و بیـن اصـول سیاسـى و نظامـى ارتباط بـرقـرار مـى سـاخت و اطـاعت از فـرمانـدهان را رمزى بـراى انضبـاط , انقیاد و فرمانبردارى مـى دانست. او برنامه ریزى جدى, سازماندهى نمـونه و فرماندهى برتر را بنیادگذاشت,وفرمانـدهـى لشکر را بر اساس شایستگـى و شناخت برگزید. لشکر را به طـور یکسان در فـرمانـدهـى خـود جمع کـرد و از آنچه که در وسع و تـوانایـى رزمندگان بـود بیشتر به آنان مـى بخشید.(9)

 
اخلاق فرماندهى رسـول اکرم (ص)

به اخلاقـى آراسته بـــود که خـــداونــــد او را چنــــین مى ستــایـــد: (وانک لعلى خلق عظیـم).(11) مـوصـوف بـودن به ایـن اخلاق , از او یک فرمانده مـوفق ساخته بـود که مـى تـوانست او را به مقصـود رسانده و در بسیارى از جنگها پیروزى را بـراى او به ارمغان آورد. آن حضرت به تمامـى مردم مهربان بـود و در همه شرایط با لشکریان و مردم خود مدارا مى کرد, راستگویى امیـن, وفادار به عهد و پیمان خود بود, هنگام غضب خشم خود را فرو مى برد وهنگام قدرت از مجازات چشـم پـوشیـده و مى گذشت. او بیـن مردم ( صلح و دوستـى) برقرار مـى ساخت و از آنان کینه, دشمنـى وفتنه را دور مى کـرد و هر کسـى را در جایگاه خـود قـرار مـى داد. برجسته ترین صفات عقلى آن حضرت عبارت بـود از: تدبیر, تفکر و دوراندیشى. ایـن صفات در عملکردهاى او کاملا نمایان است. با تفکر و اندیشه در مورد وضع قـوم او مى توان فهمید که رسول خدا(ص) عاقلتریـن مردم جهان بـوده است; زیرا قومى را به رغم خشـونت و تندى اخلاق و فخر فروشـى و سخت خـویـى اى که داشتنـد چنان تربیت و رهبرى کرد که, باهمه ایـن اوصاف, از حامیان جدى او گشتند و همراه با او پرچـم اسلام را بـرافـراشتنـد و به جهاد بـرخـاستند.
رسول خدا(ص)روشهاى جدیدى را در جنگ, حکومت, مدیریت, سیاست, اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجـود آورد. در جنگ احزاب به کندن خندق پرداخت, در غزوه حدیبیه با قریـش مذاکره کرد و با انعقاد پیمانى به نتایج عملى آن , که بعدها نمایان شد, دست یافت و به همیـن گـونه در هر میدان جنگـى به ابتکارى جدید دست مى زد که او را در پیروزى بر دشمن یارى مى کرد و آنان رااز اقدامات و تاکتیکهاى خود در بهت و سرگردانى فرو مى برد.(12)
رسول اکرم (ص) مـوفق گردید حاکمیتى از هر جهت باشکوه و محترم بر پــا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهره مند گشته و به اوامـر او, پـس از رهـایـى از طـاعت رهبـران مختلف, گـردن نهنـد.
دعوت رسول خدا(ص) به اسلام, مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى که قساوت و دشمنى و سختگیرى آنان بر مسلمانان زیاد شد, مـورد تـوجه قرار نمى داد. در حقیقت, براى دفع زور, به زورى متـوسل مى شد. از ایـن رو, جنگهاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استـوار قرار داشت که لشکر اسلامى از آن غفلت نمى کرد,از جمله: دعــوت مردم به دین جـدیـد, انعقاد پیمان صلح و پـرداخت جزیه یا فتح سـرزمیـن آنان, و نبـرد با کسانى که با او دشمنـى کننـد.(13)

 
حریـم قانون

آن حضـرت از بدرفتارى و آزارى که به شخص خودش مى شد عفو و اغماض مى نمود ولى در مورد اشــخاصى کــه به حریـم قانـون تجاوز مى کردند مطلقا گذشت نمى کرد و در اجراى عدالت و مجازات متخلف, هـر که بـود, مسامحه روا نمـى داشت. زیـرا قانـون عدل , سایه امنیت اجتمـاعى و حـافظ کیان جـامعه اسـت و نمـى شـود آن را بـازیچه دست افـراد هـوسران قرار داد و جامعه را فـداى فرد نمـود
در فتح مکه,زنى از قبیله بنى مخزوم مرتکب سرقت شد و از نظر قضایى جرمش محرز گردید. خویشاوندانش ـ که هنوز رسوبات نظام طبقـــاتى در خلایاى مغزشان به جـاى مانده بـودـ اجراى مجازات را ننگ خانواده اشرافــى خـود مى دانستند, به تکاپـو افتادند که مجازات را متـوقف سازند اما آن حضرت نپذیرفت و فرمود:
(اقوام و ملل پیشیـن دچار سقـوط وانقراض شدند,بدیـن سبب که در اجـراى قانـون عدالت, تبعیض روا مـى داشتند, قسـم به خدایـى که جانم در قبضــه قــدرت اوست در اجراى عدل درباره هیچ کــس سستـــى نمـى کنـــم , اگر چــه مجرم از نزدیکتریـن خویشاوندان خودم باشد.)
او خـود را مستثنى نمـى کرد و فوق قانون نمـى شمـرد. روزى به مسجـد رفت و در ضمـن خطـابه فـرمــود:
(خداوند سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمى نگذرد, اگر به کسى از شما ستمى از جانب من رفته و از این رهگذر حقى بر ذمه من دارد مـن حاضرم به قصاص و عمل تقابل تـن بدهـم.) از میان مردم شخصـى به نام سـواده بـن قیـس به پاخاست و گفت: یا رسـول الله روزى که از طائف بر مى گشتـى و عصارا در دست خـود حرکت مى دادى به شکم مـن خورد و مرا رنجه ساخت. فرمود : (حاشا که به عمد ایـن کار را نکرده باشـم معهذا به حکـم قصاص تسلیـم مى شـوم) فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سـواده داد و فرمـود: ( هرعضـوى که از بدن تـو با ایـن عصا ضربت خورده است به همان قسمت از بدن مـن بزن و حق خـود را در همیـن نشئه دنیا از من بستان.) سواده گفت: نه, مـن شما را مى بخشـم. فرمود: ( خدا نیز بر تـو ببخشد.) آرى چنین بـود رفتار یک رئیـس و زمامدار تام الاختیار دیـن و دولت در اجـراى عدل اجتماعى و حمایت از قـانـون. (15)

احتـرام به افکار عمـومـى

رسـول خدا(ص) در موضوعاتى که به وسیله وحى و نص قرآن, حکم آن معین شده بود اعم از عبادت و معاملات , چه براى خود و دیگران, حق مداخله قائل نبـود و ایــن دسته از احکام را بدون چـون و چرا به اجـرا در مىآورد; زیرا تخلف از آن احکام, کــفر به خداست : ( ومـن لم یحکـم بما انزل الله فاولئک هماالکافرون );(16) (و کسانى که بهآنچه خدا فرو فرستاده داورى نکرده اند, آنان خـود کفر پیشه گانند) اما در موضوعات مربوط به کار و زندگى,اگر جنبه فردى داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بـود, افراد , استقلال راى و آزادى عمل داشتـند. کسـى حق مـداخله در کارها خصوصى دیگرى را نداشت, و هرگاه مربوط به جامعه بود حق اظهار راى را براى همه محفـوظ مى دانست و با ایـن که فکر سیال و هـوش سرشارش در تشخیص مصالح امـور بر همگان برترى داشت , هرگز به تحکـم و استبداد راى رفتـار نمى کرد و به افکار مردم بـى اعتنایى نمى نمود. نظر مشـورتى دیگران را مـورد مطالعه و تـوجه قرار مى داد و دستور قرآن مجید را عملا تایـید نموده و مى خواست مسلمین ایـن سنت را نصب العیـن خـود قـرار دهنـد.
در جنگ بـدر در سه مـرحله, اصحاب خـود را به مشاوره دعوت نموده فرمـود نظر خـودتان را ابراز کنید. اول درباره ایـن که اصـلا با قریش بجنگند و یا آنها را به حال خـود ترک کرده و به مدینه مراجعت کنند .همگى جنـگ را ترجیح دادند و آن حضرت تصـویب فرمـود. دوم محل اردوگاه را به معرض مشورت گذارد که نظر حباب بـن منذر مورد تایـید واقع شد. سوم در خصــوص ایـن که با امراى جنگ چه رفتارى شود به شـور پرداخت . بعضى کشتـن آنها را ترجیح دادند و برخى تصـویب نمـودند آنها را در مقابل فدیه آزاد نمایند و رسـول اکرم (ص) باگروه دوم موافقت کرد.
در جنگ احد روش مبارزه را در معرض شـور قرار داد که آیادر داخل شهر بمانند و به استحکامات دفاعى بپـردازنـد و یا در بیرون شهر اردو بزننـد و جلـوى هجــوم دشمـن را بگیـرنـد, که شق دوم تصـویب شـد.
در جنگ احزاب, شورایى تشکیل داد که درخارج مدینه آرایش جنگى بگیرند و یا در داخل شهر به دفاع بپردازند. پس از تبادل نظر بر ایـن شدند که کوه سلع را تکیه گاه قرار داده و در پیشاپیش جبهه جنگ , خندق حفر کنند مانع هجوم دشمـن گردند.
در غزوه تبـوک امپراطـور روم از نزدیک شدن مجاهدان اسلام به سر حد سوریه به هراس افتاده بـود وچـون به لشکر خـوداعتماد نـداشت به جنگ اقـدام نکرد. رسـول خـدا(ص) به مشـورت پرداخت که آیا پیشروى کند یا به مـدینه برگردنـد که بنا به پیشنهاد اصحاب مـراجعت را تـرجیح داد.(17)
چنان که مـى دانیـم همه مسلمانان به عصمت و مصونیت او از خطا و گناه, ایمـان داشتنـد وعمل او را سزوار اعتـراض نمى دانستند, ولـى درعیـن حال, رسـول اکرم(ص) انتقاد اشخاص راـ اگر چه انتقادبـى مـورد ـ بـا سعه صـدر تلقـى مـى نمـود و مردم را در تنگـناى خفقـان و اختناق نمى گذاشت و با کمال ملایمت با جـواب قانع کننده, انتقاد کننـده را به اشتباه خـود واقف مى کرد.
او به ایـن اصل طبیعى اذعان داشت که آفریدگار مهربــان, وسیله فـکر کردن و سنجیـدن و انتقاد را بـه همــه انسانها عنــایت کـرده و آن را مختص به صاحبان نفوذ و قــدرت ننمــوده است. پـس چگــونه مى توان حـق سخـن گفتن و خرده گرفتـن را از مردم سلب نمود آن حضرت به ویژه دستـور فرموده است که هرگاه زمامداران , کارى بر خلاف قانـون عدل مرتکب شـدند, مردم در مقام انکار و اعتـراض بـرآینـد. رسول اکرم(ص)به لشکرى از مسلمانان ماموریت جنگى داد و شخصى را از انصار به فرماندهـى آنها نصب کرد فرمانده در میان راه بر سر مـوضعى بر آنها خشمگیـن شد ودستور دار هیزم فراوانى جمع کنند و آتش بیفروزند. همیـن که آتش برافروخته شد گفت: آیا رسـول خـدا به شما تـاکید نکـرده است که از اوامـر مـن اطاعت کنیـد؟ گفتند: بلـى. گفت : فرمان مـى دهـم خـود را در آن آتـش بینـدازید. آنها امتناع کردند. رسـول اکرم (ص) از ایـن ماجرا مستحضر شد فرمـود: (اگر اطاعت مـى کردند براى همیشه در آتـش مى سـوختند اطاعت در مـوردى است که زمامداران مطابق قانـون دستـورى بدهند.)(18)
در غزوه حنین که سهمـى از غنائم را به اقتضاى مصلحت به نو مسلمانان اختصاص داد, سعدبـن عبـاده و جمعى از انصـار که از پیشقـدمــان ومجاهدان بـودند زبان به اعتراض گشـودند که چرا آنها را بر ما ترجیح دادى ؟ فرمود:
همگـى معترضیـن در یک جا گرد آیند, آن گاه به سخـن پرداخت و با بیانى شیـوا و دلنشیـن آنها را به موجبات کار , آگاه نمود. به طورى که همگى به گریه افتادند و پوزش خواستند. همچنین در ایـن واقعه , مردى از قبیله بنى تمیم به نام حرقوص ( که بعدها از سردمداران خـوارج نهروان شد) اعتراض کرده با لحـن تشدد گفت: به عدالت رفتار کـن عمر بـن خطاب از گستاخـى او برآشفت و گفت: اجازه بـدهیـد هـم اکنون گردنش را بزنـم فرمود: نه او را به حال خودش بگذار و رو به سوى او کرده و با خونسردى فرمـود: ( اگر مـن به عدالت رفتار نکنـم چه کسـى رفتار خـواهـد کرد؟)
درصلح حـدیبیه عمر بـن خطـاب در خصـوص معاهـده آن حضــرت با قریـش انتقاد مى نمـود که چرا با شرایط غیر متساوى پیمان مى بندد؟ رسـول اکرم با منطق و دلیل نه با خشـونت , او را قانع کرد.(19)
رسول اکرم (ص) با این روش خود عدل و رحمت را به هم آمیخته بود و راه و رسم حکومت رابه فرمانروایان دنیا مىآموخت تا بدانند که منزلت آنها در جـوامع بشرى مقام و مرتبـه پـدر مهربان و خردمنـداست نه مرتبه مالک الـرقابـى, او مى بایـد همه جا صــــلاح امر زیر دستان را در نظربگیرند نه اینکه هوسهاى خـودشان را بر آنها تحمیــل نمایند. مى فرمود: ( مـن به رعایت مصلحت مردم از خود آنهانسبت به خـودشــان اولــى و شایسته ترم و قرآن کریـم مقام و منزلت مرا معرفى کرده است النبى اولى بالمـومنین مـن انفسهم (20) پس هرکـس از شما از دنیا برود چنانچه مالى از خود بـجـا گذاشتــه متعلق به ورثه اوست وهرگاه وامـى داشته باشد و یا خانـواده مستمند و بـى پناهى از او بازمانده باشد دین او بر ذمه من و سرپرستـى و کفالت خانـواده اش بر عهده مـن است )(21)
آرى این است سیماى صمیمى و چهره تابناک پیامبربزرگواراسلام, و چنین است سیره عملى آنحضرت. او کسى است که اخلاق انسانى و ملکات عالیه را در زمانى کـوتاه آن چنان در دل مسلمیـن گستـرش داد که از هیچ , همه چیز را ساخت , او بـا رفتار و کـردارش گـردنکشان عرب را به تـواضع و زورگـویان رابه رافـت, و تفـرقه افکنان رابه یگانگـى, و کافران را به ایمان, و بت پرستان را به تـوحیـد,و بـى پروایان رابه پاکدامنى , و کینه توزان را به بخشایش , و بیکاران را به کار و کوشـش, و درشتگـویان را درشتخـویان رابه نـرمخـویـى, و بخیلان را به ایثـار و سخـاوت, و سفیهان را به عقل و درایت, رهنمـون و آنـان را از جهل و ضلالت به سـوى علــــم و هدایت رهبرى فرمـود.(22) صلـوات الله و سلامه علیه و على آله اجمعیـن .

 


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

گزیده سخنان رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم
1ـ فضیلت دانش طلبى

مـن سلک طریقا یطلب فیه علما سلک الله به طریقا الـى الجنه ... و فضل العالـم علـى العابـد کفضل القمـر علـى سـائر النجـوم لیله البـدر.(1)
هرکه راهى رود که در آن دانشـى جـوید , خداوند او را به راهى که به سـوى بهشت است ببرد , و برترى عالـم بر عابـد ماننـد برتـرى ماه در شب چهارده بـر دیگـر ستارگان است.

2ـ دین یابى ایرانیان

لو کان الدیـن عند الثریا لذهب به رجل من فارس ـ او قال ـ مـن ابناء فارس حتى یتناوله,(2)
اگـر دین به ستاره ثـریا رسـد , هـر آینه مـردى از سـرزمین پارس ـ یا ایـن که فـرمـوده از فـرزنـدان فـارس ـ به آن دست خـواهنـد یـازیــد.

3ـ ایمان خواهى ایرانیان

اذا نزلت علیه (ص) سـوره الجمعه فلما قرا: و آخریـن منهم لما یلحقوا بـهم. (3) قال رجل مـن هولاء یا رسول الله ؟ فلم یراجعه النبى (ص) حتى سئله مره او مرتین او ثلاثا. قال و فینا سلمان الفارسـى قال فـوصع النبـى یده على سلمان ثـم قال: لـو کـان الایمـان عنـد الثـریـا لنـا له رجـال مـن هـولاء.(4)
وقتـى که سـوره جمعه بر پیامبـر اکرم (ص) نازل گردیـد و آن حضرت آیه و آخریـن منهم لمایلحقـوا بهم را خـوانـد. مردى گفت: اى پیامبـر خـدا مراد ایـن آیه چه کسانـى است؟ رسـول خدا به او چیزى نگفت تا ایـن که آن شخص یک بار ,دوبار , یا سه بار سوال کرد. راوى مى گـوید: سلمان فارسى در میان ما بود که پیامبراکرم(ص) دستـش را روى دوش او نهاد, سپـس فرمـود: اگر ایمان به ستاره ثریا برسد هر آینه مـردانـى از سـرزمیـن ایـن مـرد به آن دست خـواهنـد یافت.

4ـ مشمولان شفاعت

اربعه اناالشفیع لهم یوم القیمه:
1ـ معین اهل بیتى .
2ـ والقـاضـى لهـم حـوائجهم عنـد مـا اضطــروا الیه.
3ـ والمحب لهم بقلبه و لسانه.
4ـ والدافع عنهم بیده .(5)

چهار دسته انـد که مـن روز قیـام شفیع آنهاهستـم :

1ـ یارى دهنده اهل بیتم ,
2ـ بـرآورنـده حـاجـات اهل بیتـم به هنگـام اضطـرار و نـاچـارى ,
3ـ دوستدار اهل بیتم به قلب وزبان ,
4ـ و دفـاع کننـده از اهل بیتـم با دست و عمل .

5 ـ ملاک پذیرش اعمال

لایقبل قول الا بعمل و لایقبل قـول و لاعمل الا بنیه و لا یقبل قـول و لاعمل و لا نیه الا باصابه السنه .(6)
نزد خداوند سخنى پذیرفته نمى شود مگر آن که همراه با عمل باشد , و سخـن و عملى پذیرفته نمـى شـود مگـر آن که همراه با نیت خالص باشـد . و سخـن و عمل و نیتـى پذیـرفته نمـى شـود مگـر آن که مطـابق سنت بـاشــد.

6ـ صفات بهشتى

الا اخبر کـم بمـن تحرم علیه النارغدا؟ قیل بلى یا رسـول الله . فقال : الهیـن القریب اللین السهل .(7)
آیا کسـى را که فرداى قیامت, آتـش بر او حرام است به شما معرفى نکنـم؟ گفتند: آرى, اى پیامبر خدا. فرمـود: کسى که متیـن , خونگرم , نرمخـو و آسانگیر باشد.

7ـ نشانه هاى ستمکار

علامه الظالم اربعه:یظلم من فوقه بالمعصیه ویملک مـن دونه بالغلبه و یبغض الحق و یظهر الظلم .(8)

نشانه ظالم چهار چیز است:

1ـ با نافرمانى به مافوقش ستم مى کند,
2ـ به زیـر دستـش بـا غلبه فـرمـانـروایـى مـى کنـد,
3ـ حق را دشمـن مـى دارد,
4ـ و ستـم را آشکـار مـى کنـد.

8 ـ شعبه هاى علوم دین

انمـا العلـم ثلاثه: آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قـائمه و مـا خلاهــن فهو فضل.(9)
همـانـا علـم دیـن سه چیز است, وغیــر از اینها فضل است:
1ـ آیه محکمه (که منظور آز آن علـم واصـول عقـــائد است),
2ـ فـریضه عادله ( که منظور از آن علـم اخلاق است ),
3ـ و سنت قـائمه ( که منظور از آن علـم احکـام شــریعت است).

9ـ فتواى نااهل

مـن افتـى النـاس بغیـر علـم ... فقـد هلک و اهلک .(10)
کسـى که بدون صلاحیت علمى براى مردم فتـوا دهد, خـود را هلاک ساخته و دیگران را نیز به هلاکت انداخته است .

10ـ روزه واقعى

الصـائم فـى عبـاده و ان کـان فـى فـراشه مـا لـم یغتب مسلمــا.(11)
روزه دار ـ مادامـى که غیبت مسلمانـى را نکرده باشد ـ همـواره در عبادت است , اگر چه در رختخواب خود باشد.

11ـ فضیلت رمضان

شهر رمضان شهر الله عزوجل و هـو شهر یضاعف فیه الحسنات و یمحـو فیه السیئات و هو شهر البـرکه و هو شهر الانابه و هو شهر التـوبه وهو شهر المغفـره و هـو شهر العتق من النار والفوزبالجنه,الا فاجتنبـوا فیه کل حرام و اکثروا فیه مـن تلاوه القران ...(12)
ماه رمضان ماه خداوند عزیز و جلیل است ,و آن ماهـى است که درآن نیکیهادوچندان و بدیها محو مى شود, ماه برکت و ماه بازگشت به خدا و تـوبه ازگنـاه و مـاه آمـرزش و مـاه آزادى از آتـش دوزخ و کـامیـابى به بهشت است. آگاه بـاشیـد در آن ماه از هـرحـرامـى بپـرهیزیـد و قـرآن را زیاد بخـوانیـد.

12ـ نشانه اى شکیبا

علامه الصابر فى ثلاث:
اولها ان لایکسل و الثانیه ان لایضجـر, والثالثه ان لایشکـو مـن ربه عزوجل , لانه اذا کسل فقد ضیغ الحق , واذا ضجر لـم یـود الشکر, واذا شکى مـن ربه عزوجل فقد عصاه. (13)
علامت صابر در سه چیزاست:
اول : آن که کسل نشـود, دوم: آن که آزرده خاطـرنگردد, سـوم آن که از خـداونـد عزوجل شکوه نکند, زیرا وقتى که کسل شـود, حق را ضایع مى کند, وچـون آزرده خاطر گـردد شکـر را به جا نمـىآورد, و چـون از پـروردگارش شکایت کنـد در و واقع او را نافرمانى نموده است.

13ـ بدترین جهنمى

ان اهل النار لیتاذون مـن ریح العالـم التارک لعلمه و ان اشد اهل النار ندامه و حسره رجل دعا عبـدا الـى الله فاستجاب له و قبل منه فاطاع الله فادخله الله الجنه و ادخل الـداعى النار بترکه علمه .(14)
همانا اهل جهنـم از بوى گند عالمى که به علمش عمل نکرده رنج مى برند, و از اهل دوزخ پشیمانـى و حسرت آن کـس سخت تـر است که در دنیا بنـده اى را به سـوى خـدا خـوانده و او پذیرفته وخدا اطاعت کرده و خـداوند او را به بهشت در آورده ولـى خـود دعوت کننـده را به سبب عمل نکـردن به علمـش به دوزخ انـداخته است.

14ـ عالمان دنیا طلب

اوحـى الله الـى داود(ع) لاتجعل بینـى و بینک عالما مفتـونا بالدنیا فیصـدک عن طریق محبتى فان اولئک قطاع طرق عبادى المریدیـن , ان ادنى ما انا صانع بهم ان انزع حلاوه مناجاتى عن قلوبهم .(15)
خداوند به داود(ع) وحى فرمود که : میان مـن وخودت عالـم فریفته دنیا را واسطه قرار مده که تو را از راه دوستى ام بگرداند, زیراکه آنان , راهزنان بندگان جـویاى مـن اند, همانا کمتر کارى که با ایشـان کنـم ایـن است که شیـرینـى منـاجـاتـم رااز دلشـان بـرکنم


اولین دیدگاه را شما بگذارید

  

ستم به کارگر
پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله):
مَن ظَلَمَ أجِیراً أجْرَهُ أحبَطَ اللهُ عَمَلَهُ وحَرَّمَ عَلَیهِ رِیحَ الجَنَّةِ، وإنَّ رِیحَها لَیُوجَدُ مِن مَسِیرَةِ خَمْسِمِئَةِ عامٍ.
کسی که مزد کارگری را کم دهد، خداوند عملش را باطل گرداند و بوی بهشت را که از مسافت پانصد ساله به مشام می‌رسد، بر وی حرام کند.

He who pays a worker"s wage in less, Allah oblitrates his deeds and forbids for him the fragrance of Paradise which is smelled from a five hundred years distance.

اولین دیدگاه را شما بگذارید

  


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ